سیزده ماهگی دوقلوها یا دو روز تاخیر
١٨خرداد ١٣ ماهه شدیم
هنوزم نمی تونیم راه بریم فقط دستمون می گیریم به در ودیوار وکل خونه رو با دست وپاهای کوچولومون زیر پا می ذاریم
هروقت مامانی وبابایی جایی می رن اعم از دستشویی اتاق خواب بیرون و... پشت سرشون گریه می کنیم
چهارتا مروارید تو دهنمون داریم ولی مامانی هنوزم برامون آش دندونی نپخته آخه سرش شلوغه هم سرکار هم خونه وهم ما دوتا که خیلی شیطونیم
مامانی نوشت:
خوشگلای مامانی عاشقتونم از بس دوستتون دارم که نمی دونم چکار کنم چی بهت بگم
قربون دست وپای کوچولوتون برم قربون چشمای نازتون برم
تازگی ها چشم و دماغ ودهن یاد گرفیتید
وقتی بهتون می گم توصورت من نشون بدید
دخملم کشمشم وقتی بابا ازسرکار می یاد وکلید میچرخونه تو قفل فوری به طرف در می چرخی
بلند بلند می گی :بابا بابا بابا
پسرم عسل مامانی تو هم که فقط می گی مامان به خصوص وقتی گریه می کنی
قربون اشکات برم که زودی سرازیر می شه
مامانی منتظر اولین قدماتونه ولی خبری نیست (باشه صبوری می کنه بازم)