14 ماهگی عزیزای خوشگلم

گلای ناز مامانی 18 تیرماه 14 ماهه شدید

از همیشه شیرین تر وشیطون تر

با خودم میگم این دوتا همون 2 تا نوزاد کوچولوی وضعیف ضعیف توی دستگاه بودن

باورم نمی شه 

به من حق بدید که هر روز خدا رو شکر کنم به خاطر بودنتون

خدایا یعنی این دخمل وپسمل خوشگل بامزه پاره تنه منن

از شیرین کاریهاتون بگم  پرهام عزیزم تو به خاله ها می گی نانا

مامان قربون نانا گفتن بشه مهربونم

بالاخره قلبمه خان منم(پلهام )  افتخار داد وچند قدم برداشت

می دونی خاله ها به قلنمبه من چی می گن کنجکاو کوچولو  چون همش در حال سرکشی به اتاقا وزیر ورو کردنه

چی بگم از تو پالمین بلای من که بیشتر از اینی که قدم برداری ذوق می کنی ومی خندی قربون خندای نمکیت بشم دختر خونگرمم که روابط عمومیت مثل بابات درحد المپیکه

بزرگ شدید اونقدی مه میتونید بایستیدو وچند تاقدم لرزون بردارید

اونقدی که بگید مامان بابا دد

پالمینم  خوشکلم تو زیر لب مثل کبوتر چاهی تند تند می گی بده بده بده بته  وقتی چیزیو می خوای

چندباردیدم از دور به من اشاره می کنی ومی گی بیا  (هرچند که می دونی مامان عاشق این کارته وکم انجامش می دی)

صورتی خشمگین وگوگوجی لقبی که خاله ها به تو شیطون بلا دادن

پرهاممم دیگه مو هم یاد گرفتی می گم موهات کو خیلی بامزه دستت به طرف موهاتو می بری وآروم می کشیشون

گاهی وقتا یه جمله هایی مثل پر ویا ابو می گی  وقتی ازت دوباره می خوام دوباره نمی گی

داکی بازی هم یاد گرفتی سرت کج می کنی و با صدای نازکو ودوست داشتنیت می گی دا ......(البته دای کشیده)

یادتون باشه اگه بزرگ شدید وسری به وبلاگ تون زدید بدونید مامانی همیشه عاشقتونه

عکساتون فردا می ذارم